Ghazal


Lyrics by: Ardalan Sarfaraz
Sattar

انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری
آیینه‌ای به پاکی سرچشمهٔ یقین
با اینکه روبروی منی و مکدری
تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم
تو انتهای هر ره و آنسوی هر دری
لالایی پر نوازش بارانه نم‌نمی
خاک مرا به خواب گل یاس می‌بری
انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری
*****
درهای ناگشودهٔ معنای هر غروب
مفهوم سر به مهر طلوع مکرری
هم روح لحظه‌های شکوفایی و طلوع
هم روح لحظه‌های گل یاس پر‌پری
از تو اگر که بگذرم از خود گذشته‌ام
هرگز گمان نمی‌برم از من تو بگذری
انگار با من از همه کس آشناتری
انگار با من از همه کس آشناتری
*****
من غرقه تمامی غرق‌آبهای مرگ
تو لحظه عزیز رسیدن به بندری
من چیره میشوم به هراس قریب مرگ
از تو مراست وعدهٔ میلاد دیگری
از تو اگر که بگذرم از خود گذشته‌ام
هرگز گمان نمی‌برم از من تو بگذری
انگار با من از همه کس آشناتری
انگار با من از همه کس آشناتری
انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری
انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری