Ghasedak


Homeira

مثل لحظه های شرم
آب میشم آب میشم تو حرم بوسه های تو
مثل سنگینی پلک
خواب میشم خواب میشم رو بال غصه های تو
گم میشه مثل یه قاصدک
رو لبای من حرفای تو
رو لبای تو صدای من
شاید این لبهای بسته که تو باغ بوسه خفتن
پیش از اینها واسه ی هم همه حرفا رو گفتن
لحظه با تو بودن
فرصت گفتگو نیست
میدونم میدونی
شراب بوسه هایت
همیشه در سبوح نیست
میدونم میدونی
لحظه با تو بودن
فرصت گفتگو نیست
میدونم میدونی
شراب بوسه هایت
همیشه در سبوح نیست
میدونم میدونی
گم میشه مثل یه قاصدک
رو لبای من حرفای تو
رو لبای تو صدای من
شاید این لبهای بسته که تو باغ بوسه خفتن
پیش از اینها واسه ی هم همه حرفا رو گفتن
مثل لحظه های شرم
آب میشم آب میشم تو حرم بوسه های تو
مثل سنگینی پلک
خواب میشم خواب میشم رو بال غصه های تو
گم میشه مثل یه قاصدک
رو لبای من حرفای تو
رو لبای تو صدای من
شاید این لبهای بسته که تو باغ بوسه خفتن
پیش از اینها واسه ی هم همه حرفا رو گفتن
شاید این لبهای بسته که تو باغ بوسه خفتن
پیش از اینها واسه ی هم همه حرفا رو گفتن