Geryeh


Shohreh

وقتی ابرای سیاه آسمون شهرمو می پوشونه
از کنار پنجره شیون باد می پیچه توی خونه
وقتی بارون می شینه روی فرش سبزه ها
ول من گریه می خواد همه جا رنگه شبه
واسه مرگ لحظه ها
دل من گریه می خواد
دیگه از سکوت سرد کوچه ها
دل من خسته شده
مثل اون روزا می خوام داد بزنم
که لبم بسته شده
آخه من همونم از مرداب پیر
براتون قصه دل خونده بودم
می خواستم یه روز به دریا برسم
که حالا زندونی هر نفسم
من اسیر قفسم
توی شهر آشنا
یه غریب بی کسم
هوس خنده نمونده رو لبام
مثل یک صخره سردن آدما
خبر از خوندن یک ترانه نیست
خاک مرده پاشیدن رو صحنه ها
نه سوالی نه جواب
همه جا رفته به خواب
دل من گریه می خواد
مستی و عشق و امید
همه شد نقش بر آب
دل من گریه می خواد
دل من گریه می خواد