Didar


Iraj

همین امشب آیم به دیدار تو
دل و جان کنم مست گفتار تو
تو خود بهتر از هر کسی آگهی
منم از دل و جان خریدار تو
تو خود بهتر از هر کسی آگهی
منم از دل و جان خریدار تو
تویی آخرین عشق دنیای من
شکوفا گل باغ رویای من
اگر این دل و دست پر آرزو
شود کوته از دامنت وای من
همین امشب آیم به دیدار تو
دل و جان کنم مست گفتار تو
تو خود بهتر از هر کسی آگهی
منم از دل و جان خریدار تو
چه مشتاقم به دیدارت مرا از خود نرانی
که عشقم را در این دنیا به رسوایی کشانی
از این دوری ز مهجوری مرا طاقت نمانده
صدایم کن که دل یابد صفای زندگانی
دل در میان دلبران امشب خدایا می کند
گر مبتلای او شوی دانی چه بر ما می کند
مادر رهش چون مر غکان در خاک و خون پرپر زنان
او در کنار دیگران ما را تماشا می کند
چه مشتاقم به دیدارت مرا از خود نرانی
که عشقم را در این دنیا به رسوایی کشانی
از این دوری ز مهجوری مرا طاقت نمانده
صدایم کن که دل یابد صفای زندگانی
اگر دل جز بر تن بستم وگر تنها با تو هستم
اگر غرق سر گناهم وگر از تو چاره خواهم
بدان هر چه هستم تو را می پرستم
همین امشب آیم به دیدار تو
دل و جان کنم مست گفتار تو
تو خود بهتر از هر کسی آگهی
منم از دل و جان خریدار تو
تو خود بهتر از هر کسی آگهی
منم از دل و جان خریدار تو