Dhati


Shohreh

تو این روزای بی کسی
به این همه دلواپسی
سرم بره مال تو ام
جز تو نمی شناسم کسی
چشای تو کجائی ین
که دائما یه حالی ین
ما کدوم دهکده ساحلی شمالی ین
به چه زبون حرف می زنن
که رسم با وفائی ین
می سوزنو می سازنو
منتظر رهائی ین
بخاطر این همه عشق
حروم همصدائی ین
تو عاشقی فدائی ین
مگه می شه تو رو داشت و حرف نزد
تشنه بود و تو رو دید و لب نزد
تو رو برداشت و گذاشت
مرد و موند
وسط تاج ستاره شب نزد
به جز تو یاور ندارم
هیچکی رو باور ندارم
دار و ندار من توئی
راهی به آخر ندارم
اهل کدوم قبیله ای
معتقد چه قبله ای
چه دینی رو قبول داری
کدوم خدا رو بنده ای
این همه صاف و ساده ای
که انگاری ما دهی