Beche Ghymati


Reza Sadeghi

به چه قیمتی گذشتی از شب های خیس مهتاب
چی گذاشتیم از من و تو ، به جز آرزوی بر آب
به چه قیمتی غرور رو سر راهمون کشیدی
چرای لحظه های با هم ، بودنامون رو ندیدی
خوب من ، ما هر دو باختیم ، توی این بازی بی خود
هر دوتامون کم گذاشتیم ، که ترانه هامونم مرد
چیزی از لحظه نمونده ، من و تو لحظه رو کشتیم
حکم اعدام دلامون با غرورمون نوشتیم
اگه دوستم نداری به روم نیار ، یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم ، نذار حرف و حدیث مردم بشم
اگه دوستم نداری به روم نیار ، یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم ، نذار حرف و حدیث مردم بشم
دلمو این قده نشکن ، آخه این دل عاشقت بود
له نکن این قلب خونو ، آخه روزی لایقت بود
دلمو این قد نسوزون ، مگه چی مونده از این دل
رفتی و با بی وفاییت ، زدی مهر نحس باطل
تو که دوست نداشتی باشی ، چرا آتیشم کشیدی
اون که تو خود خواهیات مرد ، دل من بود ، تو ندیدی
از تو خونه ی وجودم ، به چه آسونی پریدی
ریختن غرور این مرد رو ، نه دیدی ، نه شنیدی
نه دیدی ، نه شنیدی
اگه دوستم نداری به روم نیار ، یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم ، نذار حرف و حدیث مردم بشم
اگه دوستم نداری به روم نیار ، یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم ، نذار حرف و حدیث مردم بشم
اگه دوستم نداری به روم نیار ، یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم ، نذار حرف و حدیث مردم بشم
اگه دوستم نداری به روم نیار ، یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم ، نذار حرف و حدیث مردم بشم
اگه دوستم نداری به روم نیار ، یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم ، نذار حرف و حدیث مردم بشم