Bazam To


Guiti

تو این روز و روزگار ، بازم تو
تو این شهر تب دار ، بازم تو
تو چشمات حقیقت می بینم
بین این همه یار ، بازم تو
من از لحظه های جدایی می ترسم
از عمر کم آشنایی می ترسم
جون می دم برای یه ذره حقیقت
بیمارم که از بی دوایی می ترسم
تو این روز و روزگار ، بازم تو
تو این شهر تب دار ، بازم تو
بین این همه یار ، بازم تو ، بازم تو ، بازم تو
بازم تو که قدر منو ، تو این زمونه می دونی
رهگذرا میان می رن اما تو ثابت می مونی
دلم به عشق این و اون ، جواب سر بالا می ده
اون که تا آخر می مونه ، دلم می گه تو همونی
تو این روز و روزگار ، بازم تو
تو این شهر تب دار ، بازم تو
بین این همه یار ، بازم تو ، بازم تو ، بازم تو
تو این روز و روزگار ، بازم تو
تو این شهر تب دار ، بازم تو
تو چشمات حقیقت می بینم
بین این همه یار ، بازم تو
من از لحظه های جدایی می ترسم
از عمر کم آشنایی می ترسم
جون می دم برای یه ذره حقیقت
بیمارم که از بی دوایی می ترسم
تو این روز و روزگار ، بازم تو
تو این شهر تب دار ، بازم تو
بین این همه یار ، بازم تو ، بازم تو ، بازم تو