Az Safar Omadeh Boud


Sattar

از سفر امد بود ره گزر امد بود
از سفر امد بود ره گزر امد بود
از دیار نازننینم می امد
ازبهارسر زمینم می امد
گفتم از سنگ صبورم چه خبر
از عزیز نا به دور رم چه خبر
گل سرخ گونهام و تن تبدار کشید
پر گریه مثل بارون چشم بیدار نشید
از سفر امد بود ره گزر امد بود
از سفر امد بود ره گزر امد بود
گفتم اون خرمن زلفای بلند
هنوزم رو شونهاشه چون کمن
هنوز میرقس رو دست نسیم
هنوزم میکش دلهارو ببند
زیر ابر بی ستارهیه شب تار کشید
پر بسته یه کبوتر گرفتار کشید
گفتم از چشمای خوشکلش بگو
قصه ای ازدلش بگو
از دل قافلش بگو
واس من دونیه الماسو کشید
قلب پر احساس و کشید
شاخه گل یاسو و کشید
گفتم از اون گل تنها چه خبر
نخل تمنا چه خبر اون قد بالا چه خبر
واسه من مخمل تنها رو کسید
حسرت تنها رو کشید
شمع شب تارو کشید
از سفر امد بود ره گزر امد بود
از سفر امد بود ره گزر امد بود
از دیار نازننینم می امد
ازبهارسر زمینم می امد
گفتم از سنگ صبورم چه خبر
از عزیز نا به دور رم چه خبر
گل سرخ گونهام و تن تبدار کشید
پر گریه مثل بارون چشم بیدار نشید
گفتم از چشمای خوشکلش بگو
قصه ای ازدلش بگو
از دل قافلش بگو
واس من دونیه الماسو کشید
قلب پر احساس و کشید
شاخه گل یاسو و کشید
گفتم از اون گل تنها چه خبر
نخل تمنا چه خبر اون قد بالا چه خبر
واسه من مخمل تنها رو کسید
حسرت تنها رو کشید
شمع شب تارو کشید
از سفر امد بود ره گزر امد بود
از سفر امد بود ره گزر امد بود
گفتم اون خرمن زلفای بلند
هنوزم رو شونهاشه چون کمن
هنوز میرقس رو دست نسیم
هنوزم میکش دلهارو ببند
زیر ابر بی ستارهیه شب تار کشید
پر بسته یه کبوتر گرفتار کشید
از سفر امد بود ره گزر امد بود
از سفر امد بود ره گزر امد بود
از سفر امد بود ره گزر امد بود
از سفر امد بود ره گزر امد بود