Az Khod


Maziar

با دستهای خودم گندم میکارم
جونم رو، روی این زمین میذارم
اگه خونم جای بارون بباره
بهارون گل گندم در میارم
بسوزونم تن اسفند و آتش
که چشمای نظر کرده بسوزن
نمخوام دستای پنهون در آستین
برام لباس خوشبختی بدوزن

من و خورشید و بارون خونه زادیم
به هم دست برادر گونه دادیم
اگه ابر سیاه نخواد بباره
من و خورشیدو بارون در جهادیم
نفس من به جون خاک بسته
من و خاک هر دو دلهامون شکسته
من و خاک هردو همزادیم و هم خون
بمیره هر کی بین ما نشسته
من و خاک هردو همزادیم و هم خون
بمیره هر کی بین ما نشسته