Ashck


Farshid Amin

قصّه ی حال من و تو ، از سرم جدا نمی شه
ای که از ماه می گریزی ، اما با منی همیشه
من یه روز مثل تو بودم ، دل سنگ و روح بیمار
حالا که غصّه نداری ، برو از دم دل یار
برو که خصلت بارون با چه سرسختی شکستی
ای که نه کفر و حرومی ، ای که نه خداپرستی
منو با پای برهنه ، با تنی تشنه و بی تاب
لب اون چشمه گذاشتی ، که به هیچ کس آب نمی داد
ما با این همه ظلمت ، حتّی با این همه کینه ت
حاضرم بمیرم ای دل ، گریه ی تو رو نبینم
ای که از عاطفه دوری ، من به دام تو گرفتار
من اگه ناجی قلبم ، تویی خنجر به دل یار
برو که وسط بارون ، چه به باد دادی و رفتی
تو که از همه بریدی ، تو که از خدا گذشتی
امّا با این همه حرفها ، من همینم که همینم
الهی بمیرم ای دل ، گریه ی تو رو نبینم
قصّه ی حال من و تو ، از سرم بیرون نمی ره
کاشکیاز تو می گذشتم ، دیگه امّا خیلی دیره
قصّه ی کفتر عاشق ، مست عطر نفس تو
چه به نگاه خالی ، پر زدم تو قفس تو
من چه ساده ، ساده دل ، محو دنیای تو بودم
تو سکوت خلوت من ، خودمو گم کرده بودم
اگه امروز می بینی ، که گرفتار زمینم
بغض نکن که نمی تونم ، گریه ی تو رو ببینم