Asamoun


Homeira

آسمون چه مهربونی، با دلم تو همزبونی
تو که درد این دل شکسته رو خودت میدونی‌
راستی‌ آسمون خدا کو؟ یاد من نمیکنه او
مونده درد سینه ی افسرده ی من، آشنا کو؟
نکنه که غافله از دل من، از دل پر از غم و خسته ی من
نکنه که بی‌ خبر مونده دلش، از سر شکسته و بسته ی من
ای خدا ،ای خدا،وای اگه نگی‌ که این به درد و حسرت آشنا کو؟
وای اگه بی‌ خبر باشی‌ از دلی‌ که هر دمی به من میگه خدا کو؟
همه شب به اشکغم تا به سحر دعا کنم
تو رو ‌ای خدای من به نیمه شب صدا کنم
کجا روم مگر پناهم ندهی،به درگهت اگر که راهم ندهی
نمی‌خوام بدون هر‌ بی خبری، به دلم نمونده جز مشتی فریب
نمی‌خوام بدون اون رفته ی من , که برام نمونده جز چشم تری
ای خدا ،ای خدا،وای اگه نگی‌ که این به درد و حسرت آشنا کو؟
وای اگه بی‌ خبر باشی‌ از دلی‌ که هر دمی به من میگه خدا کو؟
آسمون چه مهربونی ، با دلم تو همزبونی
تو که درد دل این شکسته رو خودت میدونی‌
راستی آسمون خدا کو؟ یاد من نمیکنه او
مونده درد سینه ی افسرده ی من، آشنا کو؟