Ahange Shomareh Yek


Marzieh

مگر زنای من نوای ای خدا شنیده
مگر به گوش او نوای آشنا رسیده
مگر کلام این شکسته دل نشسته بر دل
که او چنین به دیده نقش ژاله ها کشیده
مگر زنای من نوای ای خدا شنیده
مگر به گوش او نوای آشنا رسیده
مگر کلام این شکسته دل نشسته بر دل
که او چنین به دیده نقش ژاله ها کشیده
چرا نگوید این چه نغمه ها شنیده
مگر خزان غم قضا رسیده بر دیارم
که بر فراز یارش نموده بیقرارش
سرود واپسین من ز شام انتظارم
او که خود وفا نکرده
وفا به ما نکرده
چرا غمین نشسته؟
مگر دلش شکسته؟
چو من خدا نکرده
چرا غمین نشسته؟
مگر دلش شکسته؟
چو من خدا نکرده
چرا نگوید این چه نغمه ها شنیده
مگر خزان غم قضا رسیده بر دیارم
که بر فراز یارش نموده بیقرارش
سرود واپسین من ز شام انتظارم