2015-09-20 21:54:33


Saat 9
Слова: Taraneh Mokarram
Sirvan Khosravi

ساعت 9 یه خیابون من تنها
یه عالم فکرنم بارونچند تا رؤیا
آدماتصویر کوتاهتو خیابون
یخ زدهخاطره ها تونگاشون
تو پیاده رو انگار تو رو می بینم
چقدر شکل تویه بزار ببینم
رد شدی؟ یاکه هنوز همونجا هستی؟
منو میبینی؟ یاباز چشماتو بستی؟
زیر پامون ،خش خش برگای زرد
مثل دوستیمونهواخیلی سرد،اما چه خوب بود
یک کافی شاپ ،قهوه و تلخی حرفات
چشماتو بغض منو هدیه دستات اما چه خوب بود
اما چه خوب بود
دلم یه جوری شد
همون نگاه بود
خاطرات ما دوتا همینجاها بود
انگاری چند سال پیش ،همین روزا بود
فک کنماون آخری خاطره ها بود
خیلی دیرهوقت فکر کردن ندارم
نمیدونم چراباز یادم میارن؟
دوست دارمفکر نکنم اما نمیشه
اون نگاه ،دیگه ازم جدا نمیشه
زیر پامون ،خش خش برگای زرد
مثل دوستیمونهواخیلی سرد،اما چه خوب بود
یک کافی شاپ ،قهوه و تلخی حرفات
چشماتو بغض منو هدیه دستات اما چه خوب بود
اما چه خوب بود