2014-04-14 19:34:11


Molaye Sabz Poosh
Sestavljajo jih: Babak Bayat
Besedilo: Iraj Janati Ataee
Ebi

مولای سبز پوش ای اعتبار عشق
شاعرتر از بهار ای تکسوار عشق
در اشکریز باغ وقتی که گل شکست
وقتی که آفتاب در من به شب نشست

نام عزیز تو فریاد باغ بود
یاد تو در خسوف تنها چراغ بود
شب بی دریغ بود
من تلخ و ناامید
تو می رسیدی و خورشید می رسید

وقتی پرنده ها دلتنگ می شدند
دلتنگ می شدی
وقتی شکوفه ها بی رنگ می شدند
بی رنگ می شدی
وقتی که عاشقی از عشق می سرود
خرسند می شدی
وقتی ترانه ای از کوچه می گذشت
لبخند می شدی

اعجاز تو به من
جان دوباره داد
مولای سبزپوش
یادت به خیر باد

من مثل یک درخت
تنها و سوگوار
در فصل برف و یخ
مأیوس از بهار
تو آمدی و باز پیدا شد آفتاب
شولای برفیم شد قطره قطره آب

مولای عاطفه
هم قلب تو اگر عاشق نبوده ام
جز با تو این چنین
با قلب خویش هم صادق نبوده ام

من مثل یک درخت
گل پوش می شوم
در بطن هر بهار
تا یک درخت سبز
از تو به یادگار
باشد در این دیار

اعجاز تو به من
جان دوباره داد
مولای سبزپوش
یادت به خیر باد